ترجمه و شرح (بأبي انت و امي و نفسي لک الوقاء و الحمي)





ترجمه و شرح دعاي ندبه (35)

(پدر و مادر و جانم فدا و نگهدار و حامي تو باد).
شرح- اين جمله «بأبي و امي» در اصل به معني فدا کردن است و معني آن چنين است که اگر آفت و بلائي به شما روي آورد، خداوند متعال جان پدر و مادر و خودم را فداي تو کند و تو را زنده و پاينده بدارد. و اين کلام دلالت دارد که شخص مخاطب در نظر گوينده عزيزتر از پدر و مادر و جان خودش مي باشد.
البته صحت اين کلام و معناي حقيقي آن موقوف است بر زنده بودن مخاطب و زنده بودن پدر و مادر گوينده، زيرا که مرده فداي زنده نمي شود، ولي در اثر کثرت استعمال وضع تخصصي پيدا کرده و در مطلق تعظيم و تجليل از مخاطب گفته مي شود که مقصود و منظور فقط جلالت و بزرگي مخاطب است، و اظهار ارادت نمودن به اينکه من خود را مهيا کردم که در مواقع خطر خود را فداي تو نمايم.
(اي فرزند بزرگان مقربان درگاه الهي).
شرح- «سيد» بر حسب معني لغوي کسي را گويند که شريف و بزرگ قومي باشد و در اخبار و ادعيه، انبياء و اوصيا را سيد گويند چنانکه گفته شده «سادة النبيين خمسة: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم» (1) و در حديث آمده که فرمود: «أنا سيد ولد آدم» (2) و همچنين فرمود: «انا سيد النبيين و علي سيد الوصيين» (3)، از طرق خاصه و عامه بتواتر نقل شده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة».
المقربين- يعني نزديکان، و آنان کساني هستند که به واسطه ي اعمال حسنه و رفتار پسنديده، اشعه اي از نور خدا در وجودشان پرتو افکنده و متصف به کمالات و صفات عاليه شده اند، و بدين وسيله به خداوند متعال تقرب پيدا کرده و از زمره ي مقربين شده اند اما نه قرب مکاني بلکه قرب روحاني و معنوي.
در مجلد 7 بحار ص 82 (4) در تفسير آيه ي «فاما ان کان من المقربين * فروح و ريحان و جنة نعيم»- واقعه: 88 و 89- و اما اگر [آنکه جانش به حلقوم رسيده] از مقربين باشد- پس راحتي و رزق و جنت نعيم دارد. راوي گويد من از امام محمد باقر عليه السلام از اين آيه سؤال کردم؟ فرمود: «مصداق (کامل) آن امير مؤمنان و امامان پس از اوست».
و همچنين در تفسير آيه ي «عينا يشرب بها المقربون»-، مطففين: 28- که وصف رحيق مختوم است و آن چشمه اي است که مقربين از آن چشمه مي نوشند. و امام جعفر صادق عليه السلام فرموده است: مقربون آل محمدند. (5)
(اي فرزند اصيل (و شريف) بزرگوارترين اهل عالم ).
شرح- «نجباء» جمع نجيب بر وزن فعيل و آن کسي را گويند که داراي اخلاق فاضله و صفات پسنديده باشد. و کريم به کسي گويند که داراي همه قسم خير و شرف و فضيلت باشد.
بدانکه پدران و بلکه مادران حجتهاي خدا و ائمه ي معصومين و انبياي گرامي بايد موحد و خدا پرست باشند، و نسبشان پست و مورد شبهه و شرک و بت پرستي نباشد خدا فرمايد: «و تقلبک في الساجدين»- شعراء: 219- (و همچنين گشتنت ميان سجده کنندگان). که طبق روايات فريقين يعني انتقال او را از صلب اين موحد خدا پرست به صلب آن خدا پرست مي ديد.
انس بن مالک از معاذ بن جبل روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و آله در ضمن بياناتي فرمود: «چون خداوند اراده کرد ما را خلق کند، منشأ خلقت ما را از نوري قرار داد و در صلب آدم مستقر ساخت و ما را از صلب پدران پاک و رحم مادران پاکيزه برون آورد و ما آلوده به نجاست شرک و کفر نشديم». (6)
(اي فرزند هاديان هدايت يافته).
شرح- همانطوري که قرآن، هادي و راهنماي همه ي مردم است و فرموده: «هدي للناس»- بقره: 185- ولي موفقيت هدايت شامل حال کساني مي شود که نفس آنان آلودگي نداشته باشد و پاک و پاکيزه باشند تا پرتو نور هدايت آن دلها را منور سازد چنانچه مي فرمايد: «ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين»- بقره: 2- اين کتاب که شکي در آن نيست که مايه هدايت پرهيزگاران است هم چنين حجت هاي خدا و ائمه ي معصومين هادي تمام مردم مي باشند، چنانکه در ص 108 گذشت فرموده: «انما أنت منذر و لکل قوم هاد»- رعد: 7- (که هر قومي را راهنمائي لازم است) و هدايت آنان نصيب کساني مي شود که دلهايشان بي آلايش و پاک باشد.
در اين باره روايات بسياري وارد شده و هر که بخواهد مي تواند به مجلد هفتم (7) بحار باب «ان الناس لا يهتدون الا بهدايتهم و انهم الوسائل بين الخلق و بين الله و انه لا يدخل الجنة الا من عرفهم» مراجعه کند.
(اي فرزند بهترين اشخاص پاکيزه سرشت).
شرح- کلمه ي «مهذب» اسم مفعول از باب تهذيب است به معناي پيراسته و تربيت و پاکيزه شده. و به موجب روايات و زيارات وارده پدران و مادران ائمه معصومين و حجج الهي منزه از اخلاق رذيله و افعال قبيحه و واجد اخلاق حسنه و کمالات نفسانيه بوده اند.
در تفسير برهان ذيل آيه ي شريفه ي «و تقلبک في الساجدين» شعراء: 219- روايتي نقل شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله در جواب جابر بن عبدالله انصاري که از او سؤال کرده موقعي که آدم در بهشت بود شما کجا بوديد بياناتي دارد تا اينکه گويد: «پدران و مادران من هرگز نابکار نبودند و خداوند پيوسته مرا از صلب هاي پاک به رحم هاي پاکيزه منتقل مي کرد».
در زيارت وارث مي خوانيم «أشهد أنک کنت نورا في الأصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهليه بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثيابها» يعني: «گواهي مي دهم که تو نوري بودي در صلب هاي عالي پاک پدران و رحمهاي پاکيزه ي مادران و شرک و ناپاکي هاي عصر جاهليت تو را آلوده نساخت، و غباري از تاريکيهاي آن عصر و زمان بر دامنت نه نشست».
و مراد از جاهليت آن حالت و طريقه اغلب اعراب قبل از اسلام است چه از نظر شرک در عبادت و پرستش و چه از نظر اخلاق و رفتار که کفر و شرک و غارت اموال و خونريزي بر آنان حکمفرما بود و به حدي اخلاق رذيله و صفات ناپسند و سخت دلي در آنها جلوه گر شده بود که دختران خود را زنده بگور مي کردند و باکي نداشتند بلکه افتخار هم مي کردند چنانکه در قرآن کريم آمده: «و اذا الموودة سئلت بأي ذنب قتلت»- تکوير: 8 و 9- (روزي که پدران مورد سؤال قرار مي گيرند که به چه جرم و گناهي اطفالتان را کشتيد).
و چه بسا زنان خود را هم مبادله مي کردند چنانکه در مجلد 23 بحار ص 86 نقل شده (8) که مبادله در زمان جاهليت چنين بود مردي به مرد ديگر مي گفت زن خود را با زن من عوض کن.
و بعد در اثر شعاع نور اسلام اين گونه خرافات و صفات رذيله و افعال ناپسند از ميان آنان برداشته شد. و در اين جمله تو مي گوئي از پسر رسول خدا اخلاق زشت و ناپسند جاهليت شامل حال شما و أجداد طاهرينت نگشت و آن صفات رذيله و ناپسند به قامت شما پوشانده نشده. و هر چند در اين زيارت خطاب به حضرت سيد الشهداء عليه السلام است ولي شامل تمام حجت هاي خدا مي باشد.
تنبيه- بدان که حجت و خليفه خدا را شرايطي لازم است که بايستي واجد آن باشد.
شرط اول- آنست که نسبت شريفش پاک باشد و از عهر و هرزگي زناي آباء و امهات دور و از شبهه هم خالي باشد، چه آنکه زنازاده و أولاد شبهه وجودشان از اخلاق رذيله منزه نخواهد بود، و بسا مؤمن به خدا و متدين به دين حق، هم نشوند چه رسد به اينکه حجت و خليفه گردند. و کسي که داراي چنين نسبت پستي باشد در معرض لطمه زدن به اعراض و نواميس مردم و خونريزي خواهد بود، البته چنين کسي لايق و شايستگي مقام خلافت و حجيت را نخواهد داشت.
شرط دوم- آنکه پدران و مادرانشان مشرک و بت پرست نباشند بلکه موحد و خدا پرست و پيرو پيغمبران زمان خود باشند.
شرط سوم- آنکه در اصل خلقت تام الأعضاء و جوارح باشند و در خلقت طبيعي نقصي نداشته باشند مثلا کور مادرزاد و يا کر و شل نباشند، و يا داراي امراضي که باعث نفرت مردم از آنان مي شود مانند مرض خوره و پيسي و امثال آن نباشند.
شرط چهارم- که عمده و اساسي است آنکه از اخلاق و صفات زشت و ناپسند روحي و اخلاقي هم منزه باشند مانند صفت بخل و حسد و سفاهت و امثال آن، و دليل و برهان اين نوع شرائط آنست که کسي که داراي اين عيوب ظاهري و باطني باشد مردم رغبت بدو پيدا نمي کنند و حاضر به اطاعت او نيستند و از او متنفرند، و چنين کسي شايستگي امامت و هدايت مردم را ندارد، و به حکم عقل سليم، قبيح است به کساني که از اين گونه صفات منزه باشند امر شود که اطاعت کنند از کسي که داراي اين نواقص و عيوب باشد. و توهم نشود که اين شرايط و اوصاف راجع و مربوط به پيغمبر است نه امام زيرا که امامت الهي نيز تالي مرتبه ي نبوت و رسالت الهي است، و به حکم عقل ثابت است که نايب بايد داراي صفات منوب عنه باشد. بلکه مي توان گفت مقام امامت بالاتر از مقام نبوت بي امامت است.

پي نوشت ها:

1. 11 بحار چاپ جديد ص 28 نقل از کتاب اعتقاد بلفظ «ان سادة الأنبياء خمسة-».
2. کتاب نهايه ي ابن اثير کلمه ي «سود».
3. 38 بحار باب «انه (ع) الوصي و سيد الاوصياء و خير الخلق بعد النبي» ص 17 نقل از مناقب.
4. 24 جديد ص 4 نقل از کنز جامع الفوائد.
5. 24 جديد ص 6 نقل از تفسير قمي.
6. 15 بحار جديد ص 17 نقل از علل الشرايع.
7. 23 بحار جديد.
8. مجلد 103 چاپ جديد ص 370 نقل از معاني الاخبار.

منبع:كتاب شرحي بر دعاي ندبه